محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

هدیه خدا

مسافرت همدان

سلام پسرم.اولین مسافرتت را از 13 خرداد تا 17 خرداد با مامان جون و آقاجون و دایی ابوالفضل و خاله مریم و دایی علی و سمیرا و النا جون رفتیم همدان و سنندج.خیلی خوش گذشت البته تو و النا جون یه کم اذیت شدید مخصوصا النا . اولش خیلی خوب بودی و تو ماشین خیلی آروم بودی ولی دو روز آخر دیگه خسته شده بودی و دلت میخواست بیای بیرون.دوشنبه 13 خرداد رفتیم همدان.صبح ساعت 11 راه افتادیم و شب ساعت 9 رسیدیم همدان تا رفت بریم و یه جا پیدا کنیم ساعت 10 شد و توی یه پارک خیلی خوب چادر زدیم و روز بعد اول رفتیم گنجنامه و نهار را اونجا خوردیم و بعدش رفتیم توی یه امامزاده یه کم خستگی گرفتیم چونکه هوا خیلی گرم بود و بعد رفتیم برای دیدن جاهای دیدنی شهر که البته همه جه تعط...
19 خرداد 1392

2ماهگی محمدرضاجون

  سلام پسرگلم خوبی عزیزم .روز اول خرداد 2 ماهه شدی داری هرروز بزرگتر میشی .ما هنوز خونه مامان جونیم دلم میخواد بریم خونمون ولی میترسم . نه از کارات بلکه از تنهایی میترسم تصمیم دارم اول تیر بریم خونمون  تا برای ماه  رمضان دیگه توخونمون جا افتاده باشیم و دیگه عادت کرده باشیم.روز پنجشنبه دوم خرداد واکسن دو ماهگیت را زدیم که خیلی بد بود و روز اول را که تب کردی و حالت بد بود و تادیروز که شنبه 4 خرداد بود حالت بد بود و همش ناآرومی میکردی با اینکه هر 4 ساعت روز اول بهت قطره میدادم ولی بازم خیلی ناآروم بودی برعکس النا که وقتی واکسنش را زده بود آروم شده بود و از اون روز تا حالا آرومتر شده تو ناآروم شدی و...
19 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد